بلخاب در دوره عبدالرحمان (1879 تا 1901م.)
بر اساس برخی از روایات، بلخاب تا قبل از دوره عبدالرحمان توسط خوانین و اربابهای محلی اداره میشد. تلاش برخی از امرای بلخ برای دستیابی به منطقه با شکست مواجه شده بود. روایتی از زمان کشمکش عبدالرحمان و امیر شیرعلی خان در دست است. در ماه جمادیالاول 1285قمری وقتی خبر سقوط کابل به اردوی امیر محمداعظم خان (عم عبدالرحمان) در حدود غزنی رسید، سپاه او متفرق شدند. او مشوّش و مضطرب به سمت بامیان گریخت و از آنجا وارد بلخاب گردید. عبدالرحمن و سرداران او که مدتها او را گم کرده و نگران بودند، خبر حضور او را در بلخاب به دست آوردند. اعظم خان بعد از مدتی با تعدادی از همراهانش وارد مزارشریف شد.[1]
به هر صورت بلخاب در دوره عبدالرحمن مستقل و دارای وضعیت ملوکالطوایفی بود. حتی اخباری از دوره عبدالرحمان وجود دارد که عوامل او در حدود بلخاب مورد تاخت و تاز بلخابیها قرار گرفتند. اما روایتهای متاخّر در دوره عبدالرحمن، بیانگر سلطه او بر بلخاب است. مشخص است که بعداً این منطقه توسط قوای عبدالرحمن بدون جنگ و در گیری اشغال شده است. به نوشته دولتآبادی در رمضان 1305ق. خبر شورش سردار محمداسحاق خان در ترکستان به عبدالرحمن رسید. به نوشته او در پی این واقعه به فرمان عبدالرحمان مناطق درهصوف، بلخاب، بوینهقره و دیگر نقاط شمال توسط هزارهها سرکوب گردید.[2] این روایت دولتآبادی دقیق نیست. زیرا گرچه شورش محمداسحاق خان سرکوب شد اما نیروهای عبدالرحمن در این سال وارد بلخاب نشدند. گزارشهایی وجود دارد که بعد از این تاریخ بلخاب در اختیار امرای محلی بوده است. از جمله به نوشته کاتب در اواخر همین سال (1305ق.) عوامل عبدالرحمن توسط امیر بلخاب غارت شده است.
کاتب در وقایع آخر سال 1305 قمری نوشته است: «و مقارن این حال میرلقمان بیگ کاشانی را سعیداحمد نام حاکم بلخاب از راه هواخواهی و جانبداری سردار محمداسحاق خان تاراج کرده مال و متاعش را تمام غارت نمود، و او با زوجه خویش جریده و تهیدست طریق فرار پیش گرفته داخل علاقه هزاره دایزنگی شده... در کابل آمده باریاب گردید.»[3]
در این ایام حاکمان محلی قدرت را در بلخاب در دست داشتند. کسی به نام سید شاه خان که احتمالاً همان سعیداحمد سراج است، در بلخاب پایین و سید میرقاسم عتالیق خان در بالای بلخاب قدرت را در دست داشتند و تا پایان جنگ هزارهجات، بلخاب در سیطره حاکمیت محلی قرار داشت. در این زمان که هزارهجات شکست خورده و شمال در اختیار دولت مرکزی بود و مهاجرین زیادی از مناطق هزاره جات وارد بلخاب شده بودند، عبدالرحمان متوجه بلخاب شد. مردم بلخاب مجبور شدند بدون جنگ تسلیم شوند. سید میرقاسم و سلیم صدباشی به کابل اعزام و در آنجا اعدام شدند. سیدخان مورد عفو قرار گرفت.[4]
در وقایع ماه ذیالحجه سال 1310ق. بلخاب تحت تسلط عبدالرحمن قرار دارد زیرا کاتب در وقایع این سال نوشته است: «سپهسالار غلامحیدر خان با سپاه نظام و توپخانه و لشکر ملکی ترکستان از مزارشریف راه تدمیر گروه شریر هزاره برگرفته از چشمهشفا به اردوی تحت رایت برگد رحمت خان که از میمنه رهنورد گردیده بود نامه فرستاده پیام داد که در منزل بلخاب به وی پیوسته هم رکابش شود.»[5]
در حوادث ماه صفر همین سال (1310 قمری) از سرکشی محمدامیر بیگ ایلخانی یاد میشود که به امید برخی از افراد دیگر با پسران و زنان خود، روی به جانب چراس واقع قرب بلخاب مینهد.[6]
در وقایع ماه صفر سال 1311 قمری کاتب نوشته است: «و هم در این وقت کمال خان بن تاجو خان اسحقزایی که سابق مامور حکومت بلخاب شده و از ظلم و ستمیکه نسبت به رعایای آن جا کرده معزول گردیده و پس از عزلش... به اسلحه گرفتن مردم هزاره پرداخته و جور و ستم زیاد از قوه به فعل آورده... محبوس و مغلول در کابل آمده داخل زندان سیاست شد.[7]
در وقایع اول ماه ذیالحجه سال 1313 هم نوشته است: «و هم در این هنگام از عرایض وقایعنگاران کشور هند... به مسمع فیض مجمع حضرت والا رسید که در سال گذشته یعنی قویئیل، دو هزار راس مادیان از مزار شریف و توابع آن چون درهصوف و بلخاب و مردم عرب و اندخود... بازرگانان خریده و از راه تجارت در پنجاب و هند و سند برده به رایان و راجگان فروختهاند. و حضرت والا از استماع این خبر سخت بر آشفته... .»[8]
ادامه در کتاب بلخاب ج 1 ص 155
[1]. سراجالتواریخ ج 2 ص 759 و 760.
[2]. هزارهها از قتل عام تا احیاء هویت ص 71.
[3]. سراجالتواریخ ج 3 بخش 1 ص 540.
[4]. حاج اسدالله دانش به نقل از بیبی ستاره صد باشی.
[5]. سراجالتواریخ ج 3 ب 1 ص 972.
[6]. همان ج 3 ب 1 ص 1020.
[7]. همان ج 3 ب 2 ص 270.
[8]. همان ج 3 ب 2 ص 821.